معماری درون صنایع دستی
هیچ دانی نازنینم می توانی / راحت اسرار سعادت را بدانی رمز خوشبختی انسان نسیت جز این / مهربانی ، مهربانی ، مهربانی . . .

 

بررسي جايگاه و مقام پدر در قرآن فرمان الهي: از احترام به پدر تا اطاعت او همواره از نقش پدر در زندگي هر انساني سخن به ميان آمده است و حتي براي تكريم و احترام وي روزي چون خجسته زادروز امير مومنان علي(ع) در ايران انتخاب و معرفي شده است. آموزه هاي قرآني سرشار از مباحث و مسايلي است كه ارتباط تنگاتنگي با حقوق پدر و نيز نقش و مقام آموزشي، تربيتي و پرورشي پدر نسبت به فرزند دارد.
نويسنده در اين مطلب بر آن است تا براساس آموزه هاي قرآني به مسايلي چون احترام به پدر، اذيت و آزار پدر، حقوق پدر، مسئوليت پدر و مانند آن بپردازد و نگرش قرآن را درباره پدر تبيين و روشن سازد. با هم اين مطلب را از نظر مي گذرانيم.

مفهوم شناسي پدر

در زبان فارسي واژگاني چون پدر و پاپا در ادبيات كهن يا بابا در فرهنگ معاصر، برنقش مردان در خانواده اشاره دارد. هر انساني نقش هاي گوناگون را به عهده مي گيرد كه هر يك از آن نقش ها بيانگر نوع مسئوليت شخص نيز خواهد بود. يك موجود مونث مي تواند در خانواده نقش هايي چون زن و همسر، مادر، دختر و مانند آن را به عهده داشته باشد، چنان كه در جامعه داراي نقش هايي چون شهروند، استاد، شاگرد و مانند آن را در جاهاي گوناگون به عهده بگيرد.


عنوان و اصطلاح پدر در حقيقت به نقش و مسئوليت مرد در خانواده اشاره دارد. در زبان فارسي اين عنوان به معناي مردي است كه از او فرزند به وجود آمده است. (فرهنگ فارسي، ج 1، ص 706) اين كاربرد واژه، كاربردي در معناي حقيقي آن است؛ چرا كه گاهي نيز به معناي كسي است كه سبب ايجاد و يا اصلاح و يا ظهور چيزي باشد. از همين رو به پيامبر(ص) پدر مومنان گفته مي شود و يا به روحاني و استاد معنوي نيز پدر اطلاق مي شود. خداوند در آيه 78 سوره ابراهيم(ع)، آن حضرت را پدر ديني و معنوي تمامي مسلمانان جهان معرفي مي كند و با عنوان «ابيكم» از ايشان ستايش به عمل مي آورد.


البته در فرهنگ عربي، واژگان متعددي در اين رابطه وجود دارد؛ بطوري كه هرگاه بخواهند از پدر حقيقي كه فرزند از او ايجاد مي شود، سخن بگويند واژه «والد» به كار مي رود. والدين به معناي پدر و مادر حقيقي مي باشد. واژه پر كاربرد ديگر در فرهنگ عربي و نيز قرآن، «اب» است. اين واژه داراي دامنه معنايي گسترده تر از واژه والد است؛ چرا كه براي بيان ايجاد كننده، اصلاح كننده، پرورش دهنده و تربيت كننده به كار مي رود. از اين رو به مربيان، عمو و جد نيز «اب» گفته مي شود. (مفردات الفاظ قرآن كريم، راغب اصفهاني، ص 57)


واژه «اب» به سبب اطلاق بر افرادي كه تربيت و پرورش معنوي شخص را به عهده مي گيرند، از بار عاطفي و احساسي زيادي برخوردار است، لذا در تمامي مكالماتي كه ميان فرزند و پدر صورت مي گيرد، به جاي واژه والد از واژه اب استفاده مي شود تا اين گونه بار عاطفي و احساسي كلمات و جملات افزايش يابد. در آيات قرآني گزارش هاي چندي از شيوه بيان عاطفي حضرت ابراهيم(ع) نسبت به آزر عمو يا جد مادري اش و كاربرد «اب» آمده است؛ چرا كه حضرت ابراهيم(ع) پس از مرگ والد خود تحت سرپرستي آزر، عموي خود بزرگ شده بود. (مجمع البيان، ج 3 و 4، ص 497)


از آيه 133 سوره بقره اين معنا به دست مي آيد كه عنوان «اب» بر عمو در قرآن امري عادي است. از اين رو حضرت يعقوب(ع) هنگام مرگ خويش، حضرت اسماعيل(ع) را كه عموي او بود به عنوان «اباك» (پدرت) به فرزندانش معرفي مي كند. اين در حالي است كه يعقوب فرزند اسحاق فرزند ابراهيم است و حضرت اسماعيل فرزند ابراهيم و برادر حضرت اسحاق مي باشد. بنابر اين هم چنان كه در اين آيه اب بر عمو اطلاق شده در آيات ديگر نيز به كار رفته است.


در آيات 41 سوره ابراهيم اين معنا مورد تاكيد است كه آن حضرت (ع) براي والدين خويش دعا مي كند كه از مومنان بودند، اما پس از آن كه براي آزر سرپرست خود دعا كرد، خداوند آن را رواندانست و از وي خواست تا به سبب كفر و بت پرستي آزر براي وي دعا نكند؛ چرا كه آن حضرت به آزر قول مي دهد كه برايش استغفار مي كند (ممتحنه، آيه 4) ولي چون كفر وي پاياني نداشت و توبه نمي كرد، خداوند از ايشان خواست تا دست از استغفار براي او بردارد. از اين رو، آن حضرت با اين كه اسوه كامل براي مومنان است و پيامبر (ص) نيز پيرو كامل آن حضرت بود، ولي در اين مورد قابل پيروي و الگوبرداري نيست. (توبه، آيه 114 و مجمع البيان، ج 5 و 6، ص 797)


در همه آياتي كه احكام خاص پدر چون وجوب نفقه بر فرزند و مادر فرزند، ارث، وجوب احترام و احسان و مانند آن بيان شده، واژه والد و والدين و مولودله (فرزند) به كار رفته است تا به نقش ايجادي مرد در توليد فرزند توجه دهد.


چنانكه گفته شد واژه اب به سبب گستردگي معنايي، افزون بر پدر حقيقي بر پدر معنوي و سرپرستان و مربيان نيز اطلاق مي شود، چنان كه حضرت پيامبر(ص) خود و اميرمومنان(ع) را به عنوان پدران امت معرفي مي كند و مي فرمايد: انا و علي ابوا هذه الامه. (بحارالانوار، ج 23، ص 259) در اين حديث، مراد آن حضرت، نقش پرورشي ومعنوي آن حضرات نسبت به امت اسلام است.


احترام و احسان به پدر

خداوند در آياتي چند از جمله 24 و 25 سوره اسراء بر لزوم حفظ حرمت پدر و مادر (والدين) و پرهيز از هرگونه اهانت و آزار آنان تاكيد مي كند و هرگونه بي حرمتي به والدين و كوتاهي در رعايت حقوق آنان را گناه و نيازمند توبه مي داند. در همين آيات به اين نكته نيز توجه داده شده كه شرط برخورداري از آمرزش الهي در صورت بي حرمتي به والدين، بازگشت به صلاح و تحقق نيت صادق است.


از نظر قرآن، همان گونه كه كودكان در خردسالي نيازمند توجه بيشتر هستند و والدين تمام تلاش خود را بكار مي برند تا كودك در بهترين شرايط زيستي قرار گيرد و پرورش مناسبي داشته باشد، بر فرزندان است تا در هنگام كهنسالي والدين هم، احترام ويژه اي را نسبت به والدين داشته باشند، چرا كه سن پيري، سن نياز به ديگران همانند كودكان است و اين سن حتي بسيار حساس تر از خردسالي است، زيرا كودك واكنش هاي بزرگسالان را تحليل و تجزيه نمي كند و در روحيه و روان وي تاثير منفي نمي گذارد، اما هرگونه بي احترامي نسبت به بزرگسالان به سبب قدرت بالاي تحليل رفتارها و تاثيرپذيري رواني، مي تواند بسيار زيانبار باشد و افسردگي و دلمردگي آنان را به دنبال داشته باشد. از اين رو احترام بيشتر را در سن كهنسالي و پيري ضروري مي شمارد.


رفتار احترام آميز حضرت يوسف(ع) نسبت به والدين خود هنگام ورود آنان به مصر نمونه اي از شيوه رفتاري با والدين است كه در آياتي از جمله 99 تا 100 سوره يوسف گزارش شده است.


آن چه بيان شد درباره شيوه رفتاري با آنان در برخوردهاست كه مي بايست به دور از هر گونه بي حرمتي باشد و احترام ويژه اي نسبت به آنان مراعات شود.


اما درباره نيكوكاري و احسان نسبت به آنان مي توان به آياتي از جمله 14 سوره لقمان و 15 و 16 سوره احقاف اشاره كرد كه در آن احسان به والدين به عنوان صفت اهل توحيد و مايه دست يابي انسان به بهشت معرفي شده و پذيرش تمام اعمال نيك انسان به درگاه خداوند منوط و مشروط بدان شده است؛ چنان كه احسان به والدين داراي آثار ديگري چون شمول عفو الهي نسبت به انسان، جلب محبت الهي و رهايي از آتش دوزخ و رسيدن به بهشت دانسته شده است.


همچنين احسان به والدين و پرهيز از سلطه جويي و عصيان، از مهمترين عوامل فرجام خوب آدمي است كه سرشار از سلامت و امنيت خواهد بود. (مريم، آيات 13 تا 15)


خداوند در آياتي چند از جمله آيه 83 سوره بقره و 36 سوره نساء و 151 سوره انعام و نيز 23 سوره اسراء از مردم مي خواهد تا در حق والدين، احسان و نيكي روا دارند حتي اگر آنان مشرك باشند. (لقمان، آيه 15) فرزند بايد توجه داشته باشد كه نمي تواند پيوند ولايت ايماني با پدر مشرك و كافر خود برقرار كند، چرا كه چنين ارتباط ولايي (افزون بر ولايت طبيعي پدر) در حكم ستم پيشگي و وجود روحيه ظلم در انسان است. (توبه، آيه 23) كساني كه مومن هستند مي بايست به جاي ولايت معنوي با پدر كافر از ولايت همه جانبه الهي بهره مند شوند و محبت خويش را مصروف خدا و ايمان و قيامت كنند و به همان ولايت طبيعي پدر كافر بسنده كنند. (مجادله، آيه 22) اين بدان معناست كه اطاعت ايماني از پدر و مادر كافر جايز نيست و اگر امر داير به اطاعت از خدا و پدر كافر شود مي بايست از خداوند اطاعت كرد.


البته از آيه 14 سوره لقمان و 15 سوره احقاف برمي آيد كه احسان به مادر نسبت به پدر در اولويت است، چرا كه مادر با تحمل سختي هاي بارداري و شيردهي، نقش مهم و حياتي در زندگي فرزند ايفا كرده است كه به هيچ شكلي نمي توان آن را جبران كرد. بنابراين احسان و احترام به والدين بويژه مادر تنها پاسخي مناسب به گوشه اي از زحمات ايشان است.


از آيات 83 سوره بقره و 36 سوره نساء برمي آيد كه والدين نسبت به ديگران در اولويت احسان هستند و از آيه 151 سوره انعام نيز استفاده مي شود كه احسان به ايشان واجب و ترك آن از محرمات الهي است.


خداوند در آيه 36 سوره نساء روشن مي سازد كه مهمترين عامل ترك احسان نسبت به والدين را بايد در خوي تكبر و تفاخر شخص جست وجو كرد. بارها شاهد بوديم كه فرزندان در مراسم و امكان عمومي از معرفي والدين خود به سبب تفاوت هاي نسلي در پوشش، رفتار و علم و دانش و مانند آن، خودداري مي كنند و به سبب فخر و تكبري كه دارند حاضر نيستند به ايشان منسوب شوند. همچنين فرزندان متكبر و اهل تفاخر با آن كه خود و مالشان به حكم (انت و مالك لابيك) از آن پدر هستند، ولي حاضر نيستند تا به والدين خويش كمك و احسان كنند.


لزوم ادب

افزون بر احترام و احسان نسبت به پدر بايد ادب را نيز مراعات كرد. ادب، رفتارهاي خاص و لطيفي است كه در عرف خاص صورت مي گيرد. هر طبقه و قشري براي خود آداب و رسومي خاص دارد كه مي بايست مراعات شود، مانند ادبي كه نسبت به استاد و در مهماني هاي رسمي صورت مي گيرد. خداوند در آياتي از جمله 15 سوره لقمان بر لزوم رعايت ادب و ملاطفت با پدر و مادر حتي اگر مشرك و كافر باشند تاكيد مي كند.


از آدابي كه در قرآن نسبت به پدر بيان شده، استقبال و پيشوازي از او و نشاندن در بهترين و بالاترين جاي مناسب است. از اين رو حضرت يوسف(ع) به استقبال و پيشوازي پدر و مادر مي شتابد و آنان را بر عرش سلطنتي مي نشاند. (يوسف، آيات 99 و 100)


اين در حالي است كه در ميان مديران ارشد كشوري و پزشكان و بازرگاناني كه از روستا به مقام و قدرت و شوكت رسيده اند، مي توان افرادي را يافت كه به سبب نوكيسه بودن، از هر گونه ادبي بيرون هستند و نه تنها به استقبال پدر و مادر نمي روند بلكه اجازه نمي دهند تا در مهماني هاي ايشان شركت كنند، چرا كه كلاس كارشان را پايين مي آورند. بارها ديده شده كه نوكيسه ها، پدر و مادر خويش را در پستويي از چشم ديگر اعيان و اشخاص نهان مي كنند و هيچ گونه ادبي را درباره ايشان مراعات نمي كنند.


به هر حال بر فرزندان است كه نسبت به والدين و پدر خود برخورد عاطفي و مودبانه داشته باشند و در هنگام سخن گفتن ايشان را تكريم كنند. هرگونه تندخويي در گفت وگو با پدر و مادر از سوي خداوند در آيه 23 سوره اسراء نهي شده است. كساني كه در حق والدين بي ادبي مي كنند، به عذاب حتمي الهي دچار خواهند شد. (احقاف، آيات 17 و 18)


اطاعت از پدر

از وظايف فرزند نسبت به پدر مي بايست به اطاعت و گوش سپاري به فرمان ها و خواسته هاي او اشاره كرد كه در آياتي از جمله 63 و 68 سوره يوسف و 8 سوره عنكبوت و 45 و 15 لقمان بيان شده است. اين اطاعت مي تواند تا آن جا گسترش يابد كه جان خود را تقديم پدر كند. بدون ترديد داستان ذبح اسماعيل(ع) به دست حضرت ابراهيم(ع) و اطاعت فرزند از پدر تنها به عنوان يك داستان تراژدي مطرح نيست بلكه بيانگر نوع برخورد فرزند نسبت به پدر و اطاعت از اوست كه در آيات 101 و 102 سوره صافات بدان اشاره شده است؛ چرا كه جان و مال فرزند از پدر است و فرزند مي بايست از پدر تا پاي جان نيز اطاعت كند.


البته همان گونه كه اطاعت از پدر در ايمان، امري بايسته است (طور، آيه 21) اما تنها در يك مورد فرزند مي تواند از پدر تبعيت نكند و تمرد نمايد و آن زماني است كه پدر، با ايمان توحيدي او مخالفت كند و او را به كفر و شرك دعوت كند و فرمان دهد. (مريم، آيات 46 و 48 و نيز عنكبوت، آيه 8)


فرزند در اطاعت از پدر تا آن حد بايد گوش به فرمان باشد كه براي انجام فرمان هاي او خود را به سختي افكند. در داستان حضرت يوسف(ع) پسر بزرگ براي انجام فرمان پدر مي كوشد تا در مصر بماند و بنيامين را از دست حكومت نجات دهد و از زندان برهاند. (يوسف، آيه80)


اين اطاعت مي بايست در امور خردي چون ورود از دروازه هاي متعدد با آن كه دليلي براي اين فرمان نمي يابد (يوسف، آيات 67 و 68) تا گردن نهادن در زير تيغ (صافات، آيات 101 و 102) انجام پذيرد. هر چند كه براي بيشتر مردم، اطاعت از مسايل خرد بدون دليل و مبناي به ظاهر منطقي سخت است ولي بي گمان اطاعت از والدين مي تواند درهاي حكمت و احسان الهي را به سويش باز كند. حضرت اسماعيل(ع) پدر خويش را براي انجام ماموريت و فرمان الهي تشويق مي كند و نه تنها مانع بر سر راهش نمي شود بلكه كمك مي كند تا پدر با آرامش بيشتري به فرمان عمل كند. (همان)


پدر در آسمان زندگي فرزند، همچون خورشيد تابان است كه مهر و محبت و زندگي به او مي بخشد، چنان كه مادر در حكم ماه و برادران چون ستارگان مي باشند. (يوسف، آيه4) برهمين اساس اگر كسي در خواب خورشيد را ديد مي بايست آن را مرتبط با پدر بداند و براساس آن تجزيه و تحليل كند.


همان طور كه فرزند مايه چشم روشني پدر است (فرقان، آيه74 و قصص، آيه9) و دوري او برايش سخت است به گونه اي كه حتي ممكن است حزن و اندوه فراق، چشمان پدر را كور كند (يوسف، آيات13 و 84تا 86) همچنين فرزند مي بايست حقوق پدر را مراعات كند و موجبات اذيت و آزار وي را فراهم نياورد. برخي از فرزندان به باور نادرست گمان مي كنند كه پدر و مادر تفاوت و تبعيضي در حق فرزندان قائل مي شوند و محبت ايشان نسبت به فرزندان كم و زياد است و همين باور نادرست ايشان را به سوي حسادت و رفتارهاي زشت سوق مي دهد. نمونه اي كه قرآن به آن اشاره مي كند داستان برادران حضرت يوسف(ع) است كه گمان مي كردند پدرشان به يوسف(ع) بيش تر محبت مي كند و براي جلب محبت آن حضرت(ع) و منحصر ساختن محبتش، به جنايتي بزرگ دست مي زنند. (يوسف، آيات8و 9) اين در حالي است كه عشق پدر و مادر به فرزندان تفاوتي ندارد و اين تفاوت ها تنها براساس نياز هر يك از فرزندان از سوي والدين اعمال مي شود تا جبران امري در يكي از آنان شود و همگي به كمال خود دست يابند و تربيت شوند، چرا كه تربيت، حق والدين است. (اسراء، آيات23و 24)


اصولا والدين نقش به سزايي در كمال فرزندان خود دارند (مريم، آيه49) كه اين تنها با تفاوت در شيوه هاي رفتاري نسبت به هر يك از فرزندان تحقق مي يابد. بنابراين تفاوت ها را نبايد به عنوان تبعيض ها قرارداد. البته بر والدين است كه به شيوه اي عمل كنند كه حسادت برانگيز نباشد.


بايد توجه داشت كه زندگي در كنار والدين هم خطرساز است و هم بركت آفرين و سعادت آور، به اين معني كه فرزنداني كه با پدر و مادر زندگي مي كنند مسئوليت دو برابر دارند و به علت اينكه حق ندارند از گل نازك تر به آنان بگويند، بايد شديداً مراقب اعمال و رفتار و گفتار خود باشند كه مبادا عمداً يا سهواً كاري نكنند يا سخني نگويند كه نارضايتي و ناراحتي آنان را موجب شوند كه در اين صورت آتش قهر خدا را براي خود تهيه كرده اند از طرفي بودن در كنار والدين، انسان را مشمول بركات و عنايات خاص خداوندي مي كند چرا كه آنان سفارش شده هاي خاص پروردگار هستند و احسان به آنان قطعاً پاداشي مضاعف را نصيب انسان مي كند كه بخشي از آن در خلال اين مقاله بيان شد.


به هر حال، اطاعت و احترام و احسان به والدين از مهم ترين آموزه هاي قرآني است كه در اين جا تنها به بخشي از آنها اشاره گرديد.


محمدباقر سوركوهي





ارسال توسط عشق خدائی لرستانی
آخرین مطالب

آرشیو مطالب
پيوند هاي روزانه
امکانات جانبی